از شب که می رسم
خبرم را داری
پشت این بی راهه مانده ام
یک عمری
نه دلم می نالد
نه تنم خسته ی راه
مانده ام تا تو بیایی اینجا
اگر اینجا باشی
خواهم گفت
کنار خانه ی کاج
اولین لحظه ی آشنایی بود
وتو خواهی گفت
درخت تیر وقلب من توست
اگر اینجا باشی
دلم هیچ ،روحم جان دوباره می گیرد
اگر که باشی
اگر بیایی
اگر دلت پا بدهد به این آمدن
حرفهایم را روی دلت می گذارم
تنم سنگین است،
از خستگی راه نیست
اگر اینجا باشی
تمام سالهای زخم خورده را
به پایت گریه می کنم
این حرفهای بغض دار
رها نمی کندمرا
امان نمی دهدمرا
وداع نمی کندمرا
یادت باشد هوا تا فردا ابری ست
این ابرها ی گریه دار
مثل اشک های ما،در دل ابر اسیر نیستند
می گریند
اگر اینجا باشی
تمام هیچ هاکه از یاد برده ایم
دوباره به یاد می آوریم
اگر اینجا باشی به اندازه ی دل گرفته ات
فریادت را روی سرم بلند میکنم
تو بیا اینجا
دلخوری هایت را بریز روی شانه های من
که از حجم نگاهت سنگین تر است
اگر اینجا باشی
دلم هیچ ،روحم جان دوباره می گیرد
وعده ی ما کنار خانه ی کاج...
نظرات شما عزیزان:
شیرین 
ساعت18:58---4 دی 1392
موشی قشنگگگگگگه.ثانییه ای چشمه میجوشه.؟؟؟
پاسخ:مرسی خانم طلا خودتم بااستعدادی